عشق تعطیل
_______________________________________
*************************
عشق است اینجا و عرصه ی حیرانی
گر خضری، نیز، باز در می مانی!
......
می پرسی حاصلم چه آمد از عشق؟
سرگــــردانی و بــاز سرگـــــردانی
فردا دوازده آبانه.. همون روزی که قراره جوجی برگرده..
جعفر الان تهرانه تا آخر هفته هم می مونه.. کارای اداره نذاشتن همراش برم {جوجو هم که نیستش...!!!}
یاد اون روز و جوجی و جعفر و پیتزا و حتی گربه ای که نصف بیشتر غذای منو جوجی رو خورد بخیر.
یاد اون راننده ای که مسیر رو بلد نبود و گل بانو بهش نشون داد هم بخیر.. همه آدامسا رو دادم بهش یهو یه اس ام اس رسید که کافیه و داری راننده رو پر رو می کنی.. دستور محرمانه و لازم الاجرا بود..
نمیگم کاش اونجا بودم..
چون درسته من یه ذره از علاقه ام کم نشده ولی اون منو فراموش کرده(لابد)
لعنت با این دل
. . .
و نمیدانی که،
وقتی دوستی را ترک میکنی،
(به اجبار)
آن ته های دلت،
همیشه جای زخمی می ماند،
که درمان نمیشود.
(حتی
با گریه کردن)
دیشب به فائزه (یکی از دوستای جوجو که سیرجانه) اس دادم.. قبلا فک میکردم میشه راجع به جوجو باهاش درد و دل کنم ولی از دیشب دیگه نظرم عوض شده..
گفتم (اس): چند روزه از گلی خبر ندارم و باهاش حرف نزدم خواستم با تو حرف بزنم فائزه جان ممکنه!!
فرمودند (اس): نخیر.. لازم نیست.. با ؟؟؟؟ بودن لیاقت میخواد که لابد نداشتی که باهات حرف نمیزنه..
عرض کردم (اس): در این که جوجو شایسته اس شکی ندارم و از نظر من یه فرشته اس ، ضمناً شما نمیخواد قضاوت کنید.. منو جوجی که به همدیگه حرفی نزدیم.. و از همدیگه ناراحت نیستیم.. فقط نمیخوام مزاحم درساش بشم و کمتر بهش زنگ میزنم (واسه همین میام و اینجا مینویسم هااا) البته دلیل دیگه اش اینه که چون فرار نیست به هم برسیم نمیخوام وابستگی براش پیش بیاد از این بیشتر.. {آخه خدا میدونه وابستگی هم تلخه هم شیرین!!}
و دست آخر گفتم اگه ممکنه با یه خداحافظی خوشحالمون کن که داشت خیلی اراجیف میگفت..
دل تو اولین روز بهار
دل من آخرین جمعه سال
و چه دورنـــــــــــد و چه نزدیک این دو بهــــــــــــم..!
با هم خوندیمش.. یادته که...؟