جوجو، تنها دختری که دلم براش لرزید

*این وبلاگ رو تقدیم میکنم به کسی که با تمام وجودم دوستش دارم ولی باید حسرت داشتنشو تابه ابد کنج دلم داشته باشم*

جوجو، تنها دختری که دلم براش لرزید

*این وبلاگ رو تقدیم میکنم به کسی که با تمام وجودم دوستش دارم ولی باید حسرت داشتنشو تابه ابد کنج دلم داشته باشم*

شروع قصه

قصه از اول مرداد شروع شد.. با یه اتفاق خیلی خیلی ساده و نظری که تو وبلاگ خودم گذاشته بود (یه وبلاگ دیگه س).. نمیدونم چرا اولین جمله ای که بهش گفتم این بود: 

من حوصله عاشقی ندارم و نمیخوام وقتمو با تو باشم و بعد مدتی داستانو تکرار کنی و یه دروغ ازت بشنوم..!!  خیلی مسخره بود.. داشت شاخ در می آورد که عشق چیو کشک چی!! 

همون لحظه اول تبادل شماره و ....کردیم، انگار جبر طبیعت یا سرنوشت -یا هرچی شما بگین- بود.. از اس ام اس شروع شد و بیشتر چت! یادمه بعد چند روز که واسه اولین بار باهاش حرف زدم خیلی احساس جدیدی نداشنم و هنوز مطمئن بودم اینم از اوناست.. 

 

ولی نبود!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد